اولاً یا آخراً
شعر هم برای استقبال از تو کم می آورد
میدانم،
چشم و دلم را که آذین ببندم هم کافی نیست
اما
دستانم را که بگیری
میشود آغاز فصل گرمای من و
نگاه تو...

پ.ن:خدا ! مرسی![]()
پ.ن۲: همه ی فصل باران خط نخورده، تمام شد این انتظار ِ ....
پ.ن۳:دوباره تو سکوت من صدای خنده ساز شد...
مهم نوشت: سو ء تفاهم مضطربم میکنه!
بعد نوشت: یادت نره! رو شعور هیچ کس حساب نکن.

