ظهر عاشورا برای من همیشه به یک رنگ و بو بوده تا دیروز که.............

 

روز های فراموش نشدنی در تاریخچه ی زندگی هر شخصی زیاد به چشم میخورد

 اما دیروز یکی از تاریخی ترین و به یاد ماندنی ترین روزهای زندگی من بود.

روزی که یحتمل هیچوقتِ دیگر تکرار نمیشود...

 

پ.ن: بچه تر که بودم تاسوعا و عاشورا برای من خلاصه شده بود در "وای تشنگی" ا ثر سید مهدی شجاعی.

پ.ن۲: جادارد ا ینجا  تشکر بکنم از برادرانِ همیشه عزیز  ِ آماده در صحنه بابت نهار بسیار خوشمزه و چوبیـــشـان در ظهر عاشورا! آنقدر خوش طعم و گوارا بود  که تا به همین الان که قریب به ۳۰ ساعت از صرف آن گذشته ثانیه به ثانیه مزه اش بیشتر حس میشود............................................

مهم نوشت: برادرانِ غیور! بی شک همه ی شما به روح اعتقادی یقینی دارید. پس

تــــــــــــــــــــو  روح هـــــمتــــــــــــــــــــــــــــــــون . . .

بعد تر نوشت: شدیدا میخندم به ریش هایتان و همچنین به ریشه هایتان...